جمعه
چون بقیه روزها در کنار هم صبحونه نمی خوریم , صبحونه روز جمعه رو خيلي دوست دارم با هم دور سفره مي شينيم و صبحونه مفصلي مي خوريم نهار هم كه برنامه هميشگي خونه مامان ناجي رفتنه - قبلش حمام و آماده شدن و رفتن ديروز هم رفتيم اونجا و تا 7 شب اونجا بوديم بنيامين هم اونجا بود و طبق معمول با هم نساختين و تو به هر چي دست مي زدي اون جيغ مي كشيد - برگشتني با اينكه بارون ميومد و تو خيابون سيل راه افتاده بود ولي چون بابا بهت قول داده بود موجود بن تن برات بخره رفتيم پاساژ تا برات بخريم ولي اوني رو كه تو مي خواستي نداشتن ولي عوضش براي جلوي در دستشويي فرش خريديم و به قول بابا آذوقه ( بستني و پفك ) خريديم و برگشتيم خونه كيفتو از قبل آماده كر...
نویسنده :
مامان
10:13